loading...
دانلود
nasrcompany بازدید : 41 دوشنبه 24 اسفند 1388 نظرات (0)

 

فکرهایم را کرده ام. تا آن جا که می شد در تصمیمی تعلل و  شک به خرج داد، قضاوتم را عقب انداختم. حرف همه را شنیدم و می شنوم. چه آنهایی که سن و سال بیشتری دارند و دهه ی نخست انقلاب را از نزدیک لمس کرده اند، چه آنهایی که در حال حاضر صاحب تحلیل های قوی برای بررسی وضع موجود هستند.  مخالف ها و موافق ها، و دلایلشان. در نهایت خوب فهمیده ام که "همه ی حقیقت نزد هیچ کس نیست"، هرگز نمی توانم بفهمم اتیکت "صلاحیت محض" را به سینه ی چه کسی با خیال راحت می توان سنجاق کرد. و  باید بدانم طرف هر کس که باشی، اما و اگر در آن زیاد هم اگر نباشد، وجود دارد.

فهمیدم نمی توانم ادعا کنم که میزان تسلطم بر مسائل روز کشور، بیش از ظرفیت سن و سالم، تحصیلاتم، تجربه ام و دیده ها و شنیده هایم است. در نتیجه هر قدر هم که بپرسم و بشنوم و باور کنم، آنچه من را به رأی خودم مطمئن می کند دریافت های ساده ی درک خودم است از چیز هایی که به چشم می بینم.

فهمیده ام که هر چهار نامزد ریاست جمهوری هم اینها را می دانند، و تلاش و تبلیغشان هم بر همین اساس استوار است؛ لحظه هایی که ملت به راحتی فراموش می کنند، لحظه هایی که ملت بی جهت احساساتی می شوند، لحظه هایی که کسی موفق می شود تاثیر درستی بگذارد و به هدف بزند تا از نعمت بی نظیر "اعتماد" بهره مند شود.

فهمیدم که اکثریت، علیرغم آن چه  به نظر خودش می آید، بیش از این که از روی آمار و ارقام تصمیم بگیرد، "انسان اش آرزوست". از جمله خود من، که با قبول کردن چیزهایی که در این چند سطر آمد، پذیرفته ام که "اگر قرار بود واضح و مبرهن باشد که ایده آل چیست، دنیا الان بهشت بود." و بهشت نبودن دنیا این نکته را اثبات می کند که بهتر است بنده سنگ بزرگ را بی خیال شوم، امکانات را بسنجم، و دلایل خودم را داشته باشم و بدانم گاهی ساده ترین دلیل درست ترین دلیل است.

من به مهندس میر حسین موسوی رای می دهم. به دلیل مهارتش در تشخیص دادن زمان سکوت، و زمان صحبت. به دلیل روانشانسی درست موقعیت، هنگامی که مجبوری با مردی به مناظره بنشینی که منطق اش فرسنگ ها از منطق رایج "گفتگو" در مدنیت امروزی فاصله دارد. به او رأی می دهم چون توان این را دارد که خشم اش را، خنده اش را، فوران لحظه ای احساسات اش را مدیریت کند تا هنگامی که شروع به صحبت می کند جملاتش صداهایی بی معنی نباشند که از حفره ی سیاه ساده انگاری بیرون می ریزند.

به او رای می دهم چون اوتوریته و اتکا به نفس در سکوت اش هم هست، نه فقط  وقت 1000 فریاد زدن در میکروفون برای تهییج مردمی که مثل مربی کودکستان با آنها برخورد می کنیم.

به او رای می دهم چون من را یاد پدر ژپتو می اندازد، پیرمردی که "انفعال"اش را هم، به تلاش های شبانه روزی مردی ترجیح می دهم، که آن قدر به بچه ها شکلات و شیرینی می داد تا تبدیل به خر شوند.

به میر حسین موسوی رای می دهم،  نه به خاطر حامیان اش، که به خاطر توسل نکردن بیش از حد نیاز به حامیانش. به او رای می دهم چون دوست داران اش اکثراً "داوطلب" دوست داشتن او هستند، نه موظف به پشتیبانی اش.

به میرحسین موسوی رای می دهم، چون کسی را دوست دارم که جنگ و قوانین اش را بلد است اما کنار می نشیند، نه کسی که از رعایت قوانین ساده ی یک مناظره عاجز است و برای جهان رجز می خواند.

به او رای می دهم، به قول توکا: نه چون معمار و نقاش و هنرمند است، بلکه چون دلش خواسته معمار و نقاش و هنرمند باشد.

در کشوری که پدربزرگ مرحوم من در جوانی، خجالت می کشید در خیابان های شیراز دوش به دوش مادربزرگ باردارم راه برود، من به مردی که جلوی دوربین های عکاسی با افتخار دست همسرش را می گیرد رأی می دهم... هر قدر هم که انگ فریفته شدن بهم بخورد.

در وانفسایی که مقاله ها و شعارها و جوزدگی های عمومی آدم را دلزده می کند، و در وضعیتی که خود من واقعاً کمترین لذت را از نوشتن در مورد انتخابات می برم (چند نفر در کامنت ها انتقاد کردند که محافظه کارم، و شاید راست می گویند) ، مردی آمد، که  منِ بی اطلاع ِ محافظه کارِ بی حافظه ای که تمام تلاشم در ناخود آگاه، گارد گرفتن در برابر امواج سبز و آبی و قرمز بود را به نوشتن این یادداشت واداشت و از خودم غافلگیرم کرد. و شاید دلیل امیدی که خود من به یک باره حس کردم، همین غافلگیری با ارزش باشد. پس به میرحسین موسوی رای می دهم، چون حس کردم حیف از چهار سالی که گذشت، و باعث شد  که امروز  "امید" آن عنصر جدید و ناشناخته ای باشد که ما را غافلگیر می کند.

جناب مهندس موسوی، امیدوارم به همین خوبی باشید، امیدورام بهتر از این ها باشید، امیدوارم ناچاری ما در دوست داشتن شما، ما و شما را در کنار هم سر بلند کند، امیدوارم رأی بیاورید، امیدوارم توان پدری کردن برای ما را داشته باشید... و بزرگ ترین آرزویی که می توانم بدرقه ی راهتان کنم این است که خداوند "اعتماد" این مردم را شامل حالتان کند.

 

 

پی نوشت: دوستان مهربانی که به خاطر اختلاف نظری که با هم 1000 اریم خودتان را محق به فحش دادن و توهین کردن می دانید، کلامی که شما به کار می برید معرف نگرشی است که از آن حمایت می کنید، پس این شکل از هواداری ارزش تجدید نظر کردن را دارد. ضمن این که بنده فحش ها را می خورم، اما شرمنده ام که نمی توانم با بی احترامی به خواننده های اینجا عمومی شان کنم.

*از عموهایت- احمد شاملو

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 1421
  • کل نظرات : 9
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 9
  • آی پی امروز : 1
  • آی پی دیروز : 40
  • بازدید امروز : 3
  • باردید دیروز : 80
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 4
  • بازدید هفته : 3
  • بازدید ماه : 1,063
  • بازدید سال : 11,520
  • بازدید کلی : 81,431